پل های جاری

ترا من به پل هایِ جاری سپردم
که شاید از این رودهای خروشان گذشتی
رسیدی به دشتی که پهنایِ روحش
از اوجِ هجاهایِ کوتاهِ سبزِ نسیم
در آن انعکاسِ ظریف تبلور، تر است
ولی من تو را باز در قلب خود یافتم
تو از رد پای سکوتِ دلِ من گذشتی
.ولی من تو را باز در قلب خود یافتم
...
بهمن وخشور

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بابا بهمن جان تو دیگه کی هستی، سرم خلوت شد اشعارم رو میدم بزار تو وبلاگت