... کسی نمی فهمد (از زبان شهدای گمنام)

دل شکسته ی مارا کسی نمی فهمد
نگاه خسته ی مارا کسی نمی فهمد

نسیم سبز بهاری ، پرنده های مهاجر
هجوم دسته ی مارا کسی نمی فهمد

در انفجار عظیم سکوت دلتنگی
زبان بسته ی مارا کسی نمی فهمد

همه سوار به قایق ، به موج های عظیم
به گل نشسته ی مارا کسی نمی فهمد

سراغ نام و نشانند و بی نشانی شان
پلاک بسته ی مارا کسی نمی فهمد

دف و چنگ و عود و رودم همه یاد یار بادا

صنما بهار رویت گل بی غبار بادا
به قدوم پر ز مهرت تن و جان نثار بادا

همه عمر مست گشتم ز نگاه مست چشمت
که شراب لعل چشمت خوش و خوشگوار بادا

بدران نقاب رویت، بگشا رخ چو ماهت
که برای دیدن تو همه بی قرار بادا

چو ز پیک یار، شیرین خبری شنیده ام من
که می آید آن نگارم همگان خمار بادا

دل من کباب گشته، نی تو رباب گشته
دف و چنگ و عود و رودم همه یاد یار بادا

غم جان خسته ی من به جهان همی نگنجد
اگرم تو باز خوانی همه برکنار بادا

به شکارگاه خوبان چو "بها" همی خرامم
که به تور لطف و مهرت دل من شکار بادا

این غزل را در ششم مردادماه هزاروسیصدو هفتادوهشت در اردبیل نوشتم

شیخ ابوالحسن خرقانی

پس از مدتها دلتنگی مطلبی درباره شیخ ابوالحسن خرقانی خواندم حیفم آمد روی وبلاگ ننویسم
شیخ ابوالحسن خرقانی هرچندخودوخلق را در خالق محو می‌دید اما در سلوک خویش از هر فرصتی برای شکستن دیوارهای تفرقه قوم گرایی و هرنوع برتری انسانی بر انسان دیگر استفاده کرده‌است و طریق وصول به خالق را خدمت به خلق معرفی کرده‌است . زیبایی مکتب شیخ در این است که انسان‌ها را می‌بیند و خدمت می‌کند اما برای آنها در برابر حق تعالی موضوعیتی قایل نیست بلکه چون به وحدت خالق و مخلوق معتقد است ،و خدمت به خدا و برتر از عبادات ظاهری می‌شناسد. او به انسان‌ها خدمت می‌کند و غمخوار آدمیان است نه به خاطر خدا نه به خاطر عبادت نه برای رسیدن به بهشت موعود و گریز از جهنم بلکه به خاطر نفس انسانیت، او که چنین صمیمانه می‌سراید :
آن دوست که دیدنش بیاراید چشم
بی دیدنش از گریه نیاساید چشم
مارا ز برای دیدنش باید چشم
گر دوست نبیند به چه کار آید چشم
با همین چشم که غیر از دوست را نمی‌بیند از شیخ پرسیدند که جوانمردی چیست؟ گفت آن سه چیز است اول سخاوت دوم شفقت بر خلق سوم بی نیازی از خلق .و اوج این انسان دوستی شعاری است که گویند در خانقاه شیخ نوشته بود. هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.در نوشته‌های منسوب به شیخ ابوالحسن خرقانی خواهیم دید که نتیجه فرهنگ خاص عرفان ایشان چگونه به انسان مداری می‌رسد .