در این سراچه ی تقدیر روزگار پلشت
هزار خنده زدم یک از آن نفهمیدی
دلم شکسته شد از آن نگاه آذر گون
گذشت بر من مسکین زمان نفهمیدی
به سعی و صبر و تحمل یه زور سیلی سرخ
بگشت چهره ی زردم نهان نفهمیدی
نیاز بوم دلم رنگ های خنده ی توست
تو نیز خنده نکردی و آن نفهمیدی
...
هزار خنده زدم یک از آن نفهمیدی
دلم شکسته شد از آن نگاه آذر گون
گذشت بر من مسکین زمان نفهمیدی
به سعی و صبر و تحمل یه زور سیلی سرخ
بگشت چهره ی زردم نهان نفهمیدی
نیاز بوم دلم رنگ های خنده ی توست
تو نیز خنده نکردی و آن نفهمیدی
...
۱ نظر:
زیبا و دوست داشتنی بود.
باز هم منتظریم.
راستی لینک دادم بهتااااااااا
ارسال یک نظر